سایت بدو بیــــــــــا
سایت بدو بیــــــــــا

سایت بدو بیــــــــــا

داستان چهار شمع !



رسم است که در ایام کریسمس و در واقع آخرین ماه از سال میلادی چهار شمع روشن می نمایند ، هر شمع یک هفته می سوزد و به این ترتیب تا پایان ماه هر چهار شمع می سوزند ، شمع ها نیز برای خود داستانی دارند . امیدواریم با خواندن این داستان امید در قلب تان ریشه دواند .

شمع ها به آرامی می سوختند ، فضا به قدری آرام بود که 
ادامه مطلب ...

تقدیم به مادرم


خداوند، زن، زیبایی

یک پسر کوچک از مادرش پرسید: چرا گریه می کنی؟ مادرش به او گفت: زیرا من یک زن هستم.
پسر بچه گفت: من نمی فهمم.
بعد پسر بچه از پدرش پرسید چرا مادر بی دلیل گریه می کند؟ 
ادامه مطلب ...

داستان جذاب یک روز قبل از اعدام


آخرین باری که دیدمش پانزدهم آگوست بود. درست شب قبل از اعدامش!
اصولا شب قبل از اعدام نمی ذارن که کسی به فرد اعدامی نزدیک بشه.اون شب ها من با شادی زیاد به تخت خودم می رفتم و روز بیست و هشتم آگوست رو انتظار می کشیدم و همش صحنه ای که قرار بود آزاد بشم رو برای خودم تو ذهنم مرور می کردم.
نیمه شب بود که 
ادامه مطلب ...

داستان آموزنده ی « قاعده بازی دنیا »


در دهکده شیوانا پیرمرد مزرعه‌داری بود که چندین خواهر و برادر داشت، اما از میان آن‌ها بیشتر خواهری را تحویل می‌گرفت که وضع مالی خوبی داشت و همسر و فرزندی نداشت. ازسوی دیگر همسر مزرعه‌دار از اینکه شوهرش همه زمان خود را به خواهرش اختصاص داده بود و به او و زندگی‌اش نمی‌رسید، گله‌مند بود. روزی او و همسرش دربازار دهکده شیوانا را دیدند. بلافاصله زن لب به شِکوه گشود و گفت:  
ادامه مطلب ...

داستان بهلول و شکستن سر استاد


وزی بهلول در حالی که داشت از کوچه ای می گذشت شنید که استادی به شاگردانش می گوید :

من امام صادق (ع) را قبول دارم اما در سه مورد با او کاملا مخالفم !

یک اینکه می گوید :

خداوند دیده نمی شود

پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد

دوم می گوید : 
ادامه مطلب ...

داستان زیبای «خیانت»


هر کسی می خواست یک زندگی عاشقانه را مثال بزند، بی اختیار زندگی "سام" و "مولی" را به یاد می آورد. یک زندگی پر از مهر و محبت.
در دانشگاه به صورت اتفاقی با هم آشنا شدند، سلیقه های مشترکی داشتند، هر دو زیبا، باهوش، عاشق صداقت و پاکی بودند و خیلی زود زندگی شان را در کلیسا با قسم خوردن به این که تا آخرین لحظه عمرشان در کنار یکدیگر می مانند با شادی دوستان و خانواده هایشان آغاز کردند. 
ادامه مطلب ...

سلطنت پادشاه دوراندیش !


مرد فقیری به شهری وارد شد، هنوز خورشید طلوع نکرده بود و دروازه شهر باز نشده بود. پشت در نشست و منتظر شد، ساعتی بعد در را باز کردند، تا خواست وارد شهر شود، جمعی او را گرفتند و دست بسته به کاخ پادشاهی بردند، هر چه التماس کرد که مگر من چه کار کردم، جوابی نشنید اما در کاخ دید که او را بر تخت سلطنت نشاندند و همه به تعظیم و اکرام او بر خاستند و پوزش طلبیدند. چون علت ماجرا را پرسید! گفتند: 
ادامه مطلب ...

دانستنی‌هایی جالب از قرآن کریم


قرآن کریم، کتاب سعادت بشر و معجزه جاوید پیامبر بزرگ اسلام، حضرت محمد مصطفی (ص) است. در اینجا به دانستنی‌های جالبی از قرآن اشاره می‌کنیم.

آیا میدانید که ... چهار عبارت قرآنی هست که در هر یک از آن‌ها، چهار تشدید متوالی وجود دارد: 
ادامه مطلب ...

اس ام اس عاشقانه


هرچه یادت را میکارم ، خاطراتت سبز می شوند !


♥♥♥♥♥♥♥♥اس ام اس عاشقانه جدید♥♥♥♥♥♥♥♥


تو برای همیشه میروی و من چقدر کار روی سرم ریخته !!! 
ادامه مطلب ...