سایت بدو بیــــــــــا
سایت بدو بیــــــــــا

سایت بدو بیــــــــــا

داستان « حامی کوچک »


سال دهم بعثت، سالی سخت و ناراحت کننده برای اسلام و مسلمانان بود. حضرت ابوطالب (علیه السلام) و حضرت خدیجه (علیها سلام) به فاصله‌ی اندکی از یکدیگر، چشم از دنیا فرو بستند و پیامبر دو حامی دلسوز و پشتیبان صدیق را در خانه‌ی خویش و نیز در عرصه‌ی جامعه، از دست داد.  


حضرت فاطمه (علیها سلام) نیز دوران سخت و محنت‌باری را طی می‌کرد. فقدان مادری چون خدیجه (علیها سلام)، برای دختر‌بچه‌ای خردسال که هنوز شش سال بیشتر نداشت، به حد کفایت سخت بود ولیکن کاش سختی به همین‌جا ختم می‌شد! فاطمه (علیها سلام) هرگاه از خانه خارج می‌شد، با حوادث تلخی روبرو می‌گشت. گاه می‌دید که دشمنی ناسزا گوی، دهان دشنام به روی پیامبر گشوده است و گاه شاهد آزار و اذیت جسمی پدرش از سوی دشمنان بود. فاطمه (علیها سلام) نیز با درک وضع جدید، علیرغم سن و سال اندک، مسئولیت و وظیفه‌ی تازه‌ای برای خود می‌دید و آن چیزی نبود جز حمایت از پیامبر. از همین‌رو به عنوان یک حامی و پشتیبان در خدمت اسلام و پیامبر درآمد.


روزی عده‌ای را دید که در مسجد الحرام دور هم نشسته و برای قتل حضرت رسول نقشه می‌کشند. فاطمه (علیها سلام) فورا با چشمانی اشکبار به خانه بازگشت و نقشه‌ی دشمنان را برای پدر بزرگوارش بازگفت و بدین ترتیب توطئه‌ی آنان را خنثی نمود. روزی دیگر، یکی از مشرکان به محض ملاقات پیامبر، مقداری خاکروبه و کثافت بر سر و روی مبارک ایشان پاشید. پیامبر نیز طبق معمول و بر اساس مشی و منش کریمانه‌ای که داشت، چیزی نگفت و از اهانت آن فرد بی‌اطلاع درگذشت و با همان وضع وارد خانه شد. زهرای خردسال که حال پدر را این‌چنین دید به استقبالش شتافت و با آب سر و روی او را شستشو داد و آنچنان در شکوه از رفتار زشت مشرکان گریست که پیامبر برای رفع نگرانی او فرمود:


"دخترم گریه نکن! مطمئن باش که خدا پدرت را از شر دشمنان محفوظ می‌دارد و پیروز می‌گرداند."

دیگر بار، هنگامی که مشرکان به هنگام سجده، اعماء و احشاء شتر و گوسفند را بر سر پیامبر ‌ریختند، باز این فاطمه بود که با تمامی کودکی خود به حمایت از پیامبر بر‌خواست و با دستان کوچک‌اش روح و جسم پدر را ‌نواخت.


این دلجویی‌ها و غمگساری‌ها تا بدان‌جا ادامه یافت که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، از فاطمه به عنوان ام‌ابیها، مادرِ پدر، یاد کرد و با این بیان، عمق محبت و علاقه‌ای را که از زهرای خردسال می‌دید، بیان کرد.

نظرات 1 + ارسال نظر
مادرانه سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 13:10 http://www.ghalbemadar.blogsky.com

سلام برشما"

وب پر محتوا و زیبائی ست.

سایت بدوبیا"لینک شد" موفق و پیروز باشید.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.